تنهایـــــــــــــــی

سـخـت تـر از نـبـودنـت
انـکار دوسـت داشتـنـت است ...

انـکار تـنهایـیـمــ ،

دیـدن غـرور خـرد شدهـ امــ ،

و اشـک هـایـے کـه بـے اختـیار جـارے مے شونـد ...

***************************************************************
دارم فکر میکنم...

کسی که با رفتنش خوشبختی رو ازت می گیره

چه جوری می تونه بهت بگه

روزی هزار باربرات ارزوی خوشبختی می کنم

نوشته شده در پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:,ساعت 21:52 توسط ȿȺʞɧяɇ śŏŖķħ| يک نظر |

تنهایی وقتی سخته که بدونی :



اونی که
تنهات گذاشت  ،

 

تنها نیست. .

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:,ساعت 21:34 توسط ȿȺʞɧяɇ śŏŖķħ| نظر بدهيد |

اگه کسی رو داری که وقت و بی وقت بت زنگ میزنه

حالتومپرسه


:ادامه مطلب:
نوشته شده در پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:,ساعت 17:58 توسط ȿȺʞɧяɇ śŏŖķħ| نظر بدهيد |

کاش زندگی به همین سادگی بود

به همین سادگی!!

خالی از حسرت

پوچ از تنهایی

بدون بغض

کاش او...


:ادامه مطلب:
نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:,ساعت 15:41 توسط ȿȺʞɧяɇ śŏŖķħ| نظر بدهيد |

حکم اعدام بود

اعدامی لحظه ای مکث کرد و بوسه ای بر طناب دار زد

دادستان گفت صبر کنید

های زندانی این چ کاری ست ؟؟؟؟

زندانی خنده ای کرد و گفت بیچاره طناب دار نمیگذارد زمین

بیفتم اما ادم ها بد جور زمینم زدن

 

نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:,ساعت 14:49 توسط ȿȺʞɧяɇ śŏŖķħ| نظر بدهيد |

همه جا پر شده که

دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم

من می گویم حق دارند

چون دوست داشتن های ما بودار است

بوی سوء استفاده

بوی خیانت

بوی دروغ و بازی می دهد...



نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:,ساعت 14:43 توسط ȿȺʞɧяɇ śŏŖķħ| نظر بدهيد |

رهایم کنید

میخواهم خودم باشم ، خودِ خودم

خسته شدم بس که رقاصه شما بودم می خواهم عریان شوم

عریان عریان

از تمام وابستگی ها و اما و اگرها

می خواهم جامه خود را از تن بر کنم

سبک شوم مثل قاصدک رهایم کنید

می خواهم چرخ بزنم ، درآسمان صبح ، سوار بر نسیم

سبک چون قاصدک ، می خواهم عریان شوم از تو

از همه کابوس ها

رهایم کنید
...

نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:,ساعت 14:40 توسط ȿȺʞɧяɇ śŏŖķħ| نظر بدهيد |

میدونی عشق یعنی چی؟


یعنی زندگی روحت در جسمی دیگر...!


یعنی بیگانه شدن با خود...!


به همین سادگی........

 

نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392برچسب:,ساعت 15:31 توسط ȿȺʞɧяɇ śŏŖķħ| نظر بدهيد |

 

اسمتو رو سیگارنوشتم و برای اولین بار کشیدم تا

 

بسوزی و فراموشت کنم... اما نمی دونستم با هر پوک

 

زدن ذره ذره میری تو نفسم و میشی همه کسم...

نوشته شده در شنبه 22 تير 1392برچسب:,ساعت 14:1 توسط ȿȺʞɧяɇ śŏŖķħ| نظر بدهيد |
http://s2.picofile.com/file/7826719244/Lovly_201_.jpg

عجبــــ وفـــايـــي دارد اين
 دلتنگــــي...!
 

تنهـــــاش که ميـــذاريـــي ميــري تو جمـــع و کلي ميگـــي وميخنــــدي...

 

بعد کـــه از همه جـــدا شدي از کـُنـــج تاريکـــي مياد بيرون

 

مي ايستـــه بغـــل دستــتــــ ... دســتـــ گرمشـــو ميذاره رو شونتــــ

 

بر ميگـــرده در گوشــتـــ ميگـــه:

خـــوبــي رفيـــق؟؟!!بـــازم خودمـــم و خـــودتــــ ...

 

نوشته شده در شنبه 22 تير 1392برچسب:,ساعت 13:56 توسط ȿȺʞɧяɇ śŏŖķħ| نظر بدهيد |

 

 

 
گــاهــی آدم مـیـمـانــد بــیـــن بـودن و نــبــودن

بــه رفــتـن کــه فـکــر مــیـکـنـی اتــفــاقــی مـی افـتـد کــه
 
مـنــصــرف مـیــشود

مــیـخـواهـی بــمــانــی ،  رفـتـاری مـیـبــیـنی کــه انـگــار
 
بــایــد بــروی

○◘◘  ایــن بـــلـاتـکـلـیـفی خـودش کـلـی جــهنم اسـت  ◘◘
نوشته شده در شنبه 22 تير 1392برچسب:,ساعت 13:41 توسط ȿȺʞɧяɇ śŏŖķħ| نظر بدهيد |

اگــه گریــه  کردنـــم  فــرقــی  نــداره


اگــه دوسـتــــ  داشتـــن  مــن  مــعــنــی

نــداره

 

اگــه  بـــا  مــن  بـــودنــ   عــالــمی  نــداره

  بـــــاشــه  مــیــرمــ                          

 


:ادامه مطلب:
نوشته شده در جمعه 21 تير 1392برچسب:,ساعت 12:30 توسط ȿȺʞɧяɇ śŏŖķħ| نظر بدهيد |

بهش گفتم چی شد سیگاری شدی گفت : یه شب بارون میومد

توخیابون تنها بودم....

گفتم چی شد ترک کردی : گفت یه شب بارون میومد دیگه

تنها نبودم.....

گفتم چی شد الکلی وسیگاری شدی گفت : یه شب بارون

میومد دوباره تو خیابون تنها بودم.....

گفتم چی شد آوردنت اینجا بستریت کردن گفت : یه شب

بارون میومد من توخیابون تنها بودم اونو دیدم دیگه

                          تنها نبود....

 

نوشته شده در جمعه 21 تير 1392برچسب:,ساعت 12:20 توسط ȿȺʞɧяɇ śŏŖķħ| نظر بدهيد |

چقدر خوبه وقتی با عشقت قهر می کنی..

بر خلاف میلت میگی دیگه دوست ندارم نمی خوامت

این جمله رو بشنوی :

غلط کردی چه بخوای چه نخوای مال منی !!

نوشته شده در جمعه 21 تير 1392برچسب:,ساعت 12:16 توسط ȿȺʞɧяɇ śŏŖķħ| نظر بدهيد |

ما هم شنیدیم٬ میگن: وقتی یه دختر بخاطر یه پسر اشک میریزه

یعنی واقعن دوسش داره…

 

 اما ….وقتی یه پسر بخاطر یه دختر اشک بریزه ،

 

یعنی دیگه هیچوقت نمیتونه کسیو مثل اون دوست داشته باشه ….

 

نوشته شده در جمعه 21 تير 1392برچسب:,ساعت 12:4 توسط ȿȺʞɧяɇ śŏŖķħ| نظر بدهيد |

رژ لبــِ روي تهــ سيگارمـ را کــ مي بينمـ،

بــ ياد اشکــ هايمــ رويــ گيتار مي افتمــ و نا خودآگاه بــ رابطهــ يـــ ايندو فکر مي کنمـ...

فکر مي کنمــ و هميشه نتيجه اينستــ کـ سيگار را بايد کشيد تا مـُـــرد...

 

نوشته شده در پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:,ساعت 19:47 توسط ȿȺʞɧяɇ śŏŖķħ| نظر بدهيد |

 

سکوت می کنیم....

به یاد تمام "دوستت دارم" هایی که در گلو ماند !


سکوت می کنیم...


به احترام تمام خاطراتی که درودیوار زندگی را آذین بسته اند !


سکوت می کنیم...


برای لحظه ای بیشتر باهم بودنمان . . . .


و سکوت انگار سخت ترین کار ِ دنیاست !


سکوت می کنیم !


آخ !


دیدی چه شد ؟


من با همین کلمات سکوتم را شکستم....

نوشته شده در پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:,ساعت 19:33 توسط ȿȺʞɧяɇ śŏŖķħ| يک نظر |

 

 

وای از روزی که شریک خاطره هات یه شماره خاموش باشه و یه سیگار روشن . . .

نوشته شده در پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:,ساعت 19:16 توسط ȿȺʞɧяɇ śŏŖķħ| نظر بدهيد |

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

قالب ساز وبلاگ پيچك دات نت